مریم محبی | شهرآرانیوز؛ «عکس پشهای» تنها کتاب کودک و نوجوانی است که به قلم سیدسعید موسوی (زاده ۱۳۴۲) منتشر شده است. مخاطبان آثار او، پس از این، صرفا بزرگ سالان بودهاند، آثاری که طیف گستردهای از موضوعات و مفاهیم -مهمتر از همه ادبیات پایداری- را شامل میشوند. «پشت دیوارهای شهر» (خاطراتی از جنگ ایران و عراق)، «به مرگ بگویید بیاید» (زندگی نامه داستانی شهید عبدالکریم هاشمی نژاد)، و چند جلد از مجموعه «مدافعان حرم» (محصول نشر «بوی شهر بهشت») بخشی از آثار این نویسنده جنوبی هستند که در مشهد سکونت دارد.
در یازدهمین روز از مرداد، حوزه هنری خراسان رضوی، به مناسبت بازنشر «عکس پشهای»، یک جلسه نقد و بررسی برگزار کرد که جمعی از پژوهشگران و نویسندگان حوزه کودک و نوجوان، چون عباسعلی سپاهی یونسی، لیلا خیامی و مهدی فردوسی مشهدی، و نیز گروهی از مخاطبان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در آن حضور داشتند. این اتفاق مناسبتی فراهم آورد تا گفت وگوی مختصری با سیدسعید موسوی، نویسنده اثر، حول این کتاب داشته باشیم. او بزرگترین جذابیت نوشتن از دنیای کودکان را خود آن میداند و میگوید: «حال وهوای دنیای کودکان را دوست دارم. 'عکس پشهای' را نوشتم، چون خودم دوست داشتم، نه اینکه سفارشی باشد از جانب شخصی یا نهادی.»
«عکس پشهای» یک مجموعه داستان کوتاه است برای مخاطب کودک و نوجوان. این داستانها حول یک شخصیت جنوبی به اسم «سعیدو» ست. داستانها از کودکی او و -درواقع- کلاس اول شروع میشود و قرار است تا بیان تجربههای او در دوران نوجوانی ادامه پیدا کند. او در جنوب ایران زندگی میکند و با مدرسه رفتن مشکل دارد. عنوان کتاب عنوان یکی از داستانهای آن است. در این داستان، سعیدو باید برای ثبت نام در مدرسه عکس بگیرد. اما در بین راه پشهای روی بینی او مینشیند.
او، که به مدرسه رفتن علاقهای ندارد، عکس العملی نشان نمیدهد تا پشه او را نیش بزند و این اتفاق را بهانهای کند که عکاس از او عکس نگیرد. او خیال میکند به این شکل داستان مدرسه رفتنش به فراموشی سپرده میشود. سعیدو به زندگی و مدرسه طبیعی معتقد است، اینکه طبیعت آموزگار بزرگی است و ما میتوانیم از او یاد بگیریم.
کتاب قرار است، ذیل همین موضوع، تجربههای مختلفی مثل کاشت یک درخت، ماهی گیری در رودخانه یا موضوعاتی مثل پس انداز را بیان کند. هرکدام از داستانها عنوان مخصوص به خودش را دارد. بخشی از آنچه در کتاب است تجربههای خودم است و بخشی تجربههای دیگران، تجربههایی که در این اثر لباس داستان پوشیده است. دوستان و منتقدانی که در جلسه حضور داشتند معتقد بودند این داستانْ داستان طبیعت است و گرامیداشت آن، طبیعت به عنوان آموزگار بزرگی که میتواند به ما آموزش عملی و در صحنه بدهد.
وقتی میخواهیم از فضای بومی و لهجهها بنویسیم، نمیتوانیم به صورت مستقیم آن را وارد داستان کنیم. ما یک زبان اختراعی داریم که آن زبان رنگ وبوی آن منطقه را دارد، اما خواننده را برای درک و فهم متن به زحمت نمیاندازد؛ یعنی قرار نیست شما هی ضمه بگذارید و کسره بگذارید تا خواننده متوجه شود که دارید چگونه حرف میزنید. در لهجه جنوبی هم به همین شکل است. اگر قرار باشد گویش جنوبی را به صورت کامل اجرا بکنیم، مقداری سخت است. همه جا به همین شکل است البته، در مشهد و در شمال و هر نقطه دیگری از کشور. هر نویسندهای از هر بومی زبانی را انتخاب میکند که رنگ وبوی آن بوم را داشته باشد، اما جوری که برای خواننده قابل فهم باشد و به توضیح اضافه و زیرنویس نیاز نداشته باشد.